• صفحه ی نخست
  • ایمیل مدیر
  • تماس با ما
  • انجمن
  • پروفایل
  • ثبت نام
  • ورود به سایت
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
وب سايت من

به نام خدا، خوش آمدید.
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نويسندگان
وثوقی []
پيوند هاي روزانه
سردار زمان [ 392 ]
ارتش [ 639 ]
بچه شیعه [ 586 ]
سرگرمی [ 346 ]
نازنین زهرا [ 443 ]
بروبکس بهشت [ 331 ]
شهدای گرمسار [ 606 ]
ببر مازندران [ 661 ]
دلاوران پارسی [ 624 ]
یاران ابوالقاسم(ع) [ 250 ]
حمل ارسال خرید ماینر از چین [ ]
حمل و نقل هوایی چین [ ]
پایه گردان چرخشی خورشیدی [ ]
یکانسر [ ]
آی کیو مگ [ ]
ریحون مگ [ ]

لیست تمام پیوند ها
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1401
خرداد 1399
ارديبهشت 1399
فروردين 1399
اسفند 1398
دی 1398
مهر 1398
شهريور 1398
ارديبهشت 1398
فروردين 1398
بهمن 1397
دی 1397
مرداد 1397
تير 1397
خرداد 1397
ارديبهشت 1397
فروردين 1397
اسفند 1396
بهمن 1396
دی 1396
آذر 1396
مهر 1396
شهريور 1396
مرداد 1396
تير 1396
خرداد 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
دی 1395
آذر 1395
آبان 1395
مهر 1395
شهريور 1395
مرداد 1395
تير 1395
خرداد 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
تير 1394
ديگر موراد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1569
:: کل نظرات : 100

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 895
:: باردید دیروز : 624
:: بازدید هفته : 4106
:: بازدید ماه : 10480
:: بازدید سال : 51024
:: بازدید کلی : 393613

یادباد آن روزگاران یادباد
خبرگزاری فارس: احترام به جنازه عراقی!

متوجه‌ جسدی شدم که داخل پتو پیچیده شده بود، وقتی پتو را کنار زدم از درجه‌اش فهمیدم افسر است، وقتی کارت شناسایی و کاغذ‌هایی را که به همراه داشت خوب بررسی کردم متوجه شدم این افسر عراقی شیعه است.

 یکی از مهم‌ترین راهبردها و تکنیک‌ها در برابر نبرد نرم دشمن، پرداختن به موضوعات مقاومت و  تقویت این مقوله در جان جوانان ایرانی است؛ از این‌رو یکی از محورهای مقاومت‌پروری نشر و اشاعه معارف شهدا و دفاع مقدس است.

مازندران که بیش از 10 هزار و 400 شهید تقدیم انقلاب کرده و همچنین با دارا بودن یک لشکر مجزا «لشکر ویژه 25 کربلا» در دوران دفاع مقدس ظرفیت عظیمی در این حوزه دارد، نیازمند نگاه مضاعف رسانه‌های محلی در این زمینه است.

در ادامه بخشی دیگر از خاطرات شهدا و رزمندگان این استان از نظرتان می‌گذرد.

* داغ آن شب!

به‌سوی منطقه عملیاتی می‌رفتیم که در کوهستان به دامداران عشایر برخورد کردیم، فرمانده گردان برای این که شب قبل از عملیات، یک غذای خوبی بچه‌ها بخورند، تعدادی گوسفند خرید و دستور داد بین گروهان‌‌ها تقسیم کنند، به هر گروهان سه چهار گوسفند رسید، راستش را بخواهید از این کار فرمانده گردان خیلی خوشم آمد، چه نقشه‌هایی برای گوسفندها نکشیده بودم، تمام افکارم متمرکز شده بود به این که چگونه گوسفندها را طبخ کنم، انگار کار دیگری نداشتم، تمام وقتم را صرف چگونگی پختن گوسفندها کرده بودم، تا این که شب موعود فرا رسید، وقتی گوسفندان را آوردن برای کشتن یهو حالم به هم خورد و مریض شدم، سریع مرا به اورژانس بردند و داغ آن شب خوب به دلم ماند، به خودم گفتم تا تو باشی که این قدر به فکر شکم نباشی! «راوی: ‌هادی بابایی ـ بابل»

* آیه‌ وجعلنا

به ما دستور داده شد که با قاطر و حیوانات چهارپا به طرف منطقه عملیاتی حرکت کنیم، به‌خاطر کوهستانی بودن منطقه، رفت و آمد در آن دشوار بود، ما هم طبق دستور عمل کردیم، بین راه، ناگهان یکی از بچه‌ها گفت: «خدا را شکر لااقل از گرفتاری بالا و پایین آمدن از صخره‌ها رهایی پیدا کردیم و راحت شدیم». گفتیم: «چطور؟» گفت: «پایین را نگاه کنید، جاده است، بقیه راه را از جاده ادامه می‌دهیم». بعد، از بچه‌ها خواست به سمت



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: آیه‌ وجعلنا, شهدا ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : وثوقی
تاریخ : سه شنبه 18 مهر 1396
نظرات ()
لغو کنفرانس غیر متعهد‌ها نماد قدرت نیروی هوایی است

لغو کنفرانس غیر متعهد‌ها نماد قدرت نیروی هوایی است

معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی ارتش گفت: عملیات بغداد از بارزترین مصادیق قدرت هوایی است که موجب لغو برگزاری کنفرانس کشور‌های غیرمتعهد شد.

لغو کنفرانس غیر متعهد‌ها نماد قدرت نیروی هوایی است

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , نظامی , ,
:: برچسب‌ها: اقتدارنهاجا , شهید عباس دوران ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : وثوقی
تاریخ : سه شنبه 15 مرداد 1396
نظرات ()
اولین شهید ارتشی

همسر شهيد سپهبد محمدولي قرني در مصاحبه‌هاي پس از شهادت سرلشكر قرني گفته بود:
 آن شهيد در زمان شاه و نظام طاغوت تا درجه لشگري ارتقاء يافت، اما زماني كه متوجه اسلام‌زدايي وستمكاري شاه و جنايات و خيانات آمريكا در ايران شد، به تمام مزاياي مادي و منزلت سرلشکري پشت پا زد.

شهيد_قرني اولين رييس ستاد ارتش جمهوري اسلامي و اولين قرباني ضد انقلاب بعد از پيروزي انقلاب است.

 



:: موضوعات مرتبط: ارتش , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: سرلشگرشهید قرنی , گروهک فرقان ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 17 ارديبهشت 1396
نظرات ()
یکی از مظلومیت های انقلاب ما...
افسران - یکی از مظلومیت های انقلاب ما...

 



:: موضوعات مرتبط: سیاسی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: منافقین , سید مهدی هاشمی , منتظری ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 14 فروردين 1396
نظرات ()
شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را داری،چه تفاوتی میکند که نامت چیست و شغلت؟
افسران - شهید آوینی: شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را داری،چه تفاوتی میکند که نامت چیست و شغلت؟

شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را داری،چه تفاوتی میکند که نامت چیست و شغلت؟

شـ‌هید سید مرتضی آوینی:
انقلاب اسلامی واقعه‌ای است که پیش از هر جا در درون انسان و در سینه‌ی او اتفاق می‌افتد. عمق این سخن را هنگامی در خواهی یافت که یکایک این بچه‌ها را بشناسی: شهید عزیزی را که کارگر چرم‌سازی است، شهید توانا را که طلبه است و شهید نوری را که دانشجوی راه و ساختمان است و شهید دیده‌ور را و شهید... در جمع شهدا از این سخنان نباید گفت. شرط ورود در این جمع اخلاص است و اگر این شرط را داری، چه تفاوتی می‌کند که نامت چیست و شغلت؟



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: آتشنشان , شهید , پلاسکو , آوینی ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 11 بهمن 1395
نظرات ()
تعصب در حفظ دست اورد های هسته ای @
افسران - مسئولان بی تعصب
دستاوردهای هسته ای و یکسالگی برجام


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , سیاسی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید , برجام , شهدای هسته ای , دانشمند ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 4 بهمن 1395
نظرات ()
پسرش تاج سرش شد!
افسران -  آخر پسرش تاج سرش شد!


منم یه مادرم
پسرمو دوستش دارم....



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 10 بهمن 1395
نظرات ()
اللهم رزقنا شهادت...
افسران - اللهم رزقنا شهادت...


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهادت ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 20 آذر 1395
نظرات ()
شنیدم بابا شهید شده، شهید چه شکلیه؟
 بار دیگر مدافع حرمی عطر و بوی حرم حضرت زینب (س) را برایمان به ارمغان آورده بود. برای وداع با پیکر شهید پا به حسینیه معراج الشهدای تهران گذاشتیم. 
صدای گریه مردی( فرزاد قاسم زاده برادر شهید) توجه همه را جلب کرده بود. حال خودش را نمی شناخت. آنقدر بغض در گلو داشت که بلندبلند درد دل می کرد. می‌گفت «روز اربعین در کربلا بودم که به من زنگ زد و گفت داداش! زیارتت قبول باشه. منم به زودی برمی گردم و میام کنارتون. یدالله مثل همیشه بر قولش ماند و امروز آمد.» 
به اینجا که رسیدیم نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد ناگهان حاضرین صبرشان تمام شد؛ گویی دل پرغصه جمع برای آتش گرفتن نیاز به یک جرقه داشت و آخرین خاطره این برادر از برادر شهیدش اشک و آه همه را درآورد.
 


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید , مدافع حرم ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 20 آذر 1395
نظرات ()
وصیت شهدا زمین نماند
افسران - وصیت شهدا زمین نماند


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید , وصیت ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 20 آذر 1395
نظرات ()
قرن­هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می­کشد
 
افسران - شهدای مدافع حرم

قرن­هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می­کشد تا بیایندوکربلای ایران را عاشقانه بسازند

و زمینه­ ساز ظهور باشند…

آن مردان آمدندورفتند



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهدا ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 23 آبان 1395
نظرات ()
گریه در عاشورا
افسران - گریه در عاشورا +تولیدی

امام رضا علیه السلام :
هر که روز عاشورا
روز سوگواری و اندوه و گریه اش باشد،
خداوند عزّ و جلّ روز قیامت را
روز شادی و سرور او قرار دهد.





:: موضوعات مرتبط: شهدا , ,
:: برچسب‌ها: امام حسین , عاشورا , امام رضا ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 22 مهر 1395
نظرات ()
یا حسین(ع)

افسران - یاحسین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

السلام علیک یا اباعبدالله(ع)



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: یا حسین ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 11 مهر 1395
نظرات ()
خاطره ای از مصطفی یزدان پرست و سید داود آیتی؛ خیار را به نمک صورتش مالیدم و خوردم!
هوا که روشن شد زیر گرمای آفتاب قرار گرفتیم. آب خوردن به سختی می رسید و مجبور بودیم برای نماز، تیمم کنیم و برای دستشویی و شستشوی دست و صورت آب نداشتیم. من گرما زده شدم و نمی توانستم غذا بخورم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - عملیات کربلای ۱ در خط قلاویزان مهران بعنوان دیده بان با مصطفی در کنار یکی از گردان های عملیاتی لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) مستقر شدیم و جالب اینکه این گردان در طی عملیات فقط یک شهید داده بود و آن هم فرمانده دلاور گردان بود.
 
آتش توپخانه و ادوات دشمن بسیار سنگین بود و متاسفانه بدلیل یکی از ضعفهای عمده ای که ما در پدافند داشتیم و آن عدم تهیه جانپناه و سنگر بود؛ در یکی دو ساعت اول تلفاتی حدود  ۷۰ شهید و زخمی دادیم. حاج قاسم و سید داود و به تبع آنها بچه های دیدبانی بر تقویت این ضعف خیلی تاکید داشتند و در هر شرایطی بچه های دیدبانی بهترین سنگر را درست می کردند.
 
یادم است با مصطفی و چند نفر از بچه های گردان در خط با کمترین امکانات، سریع یک سنگر محکم ساختیم و از شدت خستگی زیر آتش شدید دشمن در سنگر افتادیم و به خواب رفتیم. نیمه های شب با داد و فریاد چند نفر از خواب پریدیم و ناگهان دیدیم تانک خودی توی تاریکی دارد به سمت سنگر می آید و متوجه اشاره بچه ها هم نیست. آخرین نفری بودم که خودم را از سنگر بیرون انداختم و تانک، سنگرمان را ویران کرد و با آسودگی تمام به حرکتش ادامه داد!
 
هوا که روشن شد زیر گرمای آفتاب قرار گرفتیم. آب خوردن به سختی می رسید و مجبور بودیم برای نماز، تیمم کنیم و برای دستشویی و شستشوی دست و صورت آب نداشتیم. من گرما زده شدم و نمی توانستم غذا بخورم. خیار و گوجه سبز آوردند و چون نمک نداشتیم دیدم صورت مصطفی از شدت عرق و خشک شدن، نمکی شده. خیار را مالیدم به صورتش و خوردم. سه روز در خط بودیم که سید داود آمد دنبالمان. مسیر جاده در تیررس عمودی دشمن بود (مشکل عدم ایجاد خاکریز بلند و تلفات بیشتر) و شروع کرد به تیراندازی با کالیبر و سید هم که استاد رانندگی بود با ویراژ دادن و ایجاد گرد و خاک با سرعت از منطقه دور شد. وقتی به سنگر استراحت رسیدیم، دیدیم یک گلوله بین لاستیک عقب و تیوب گیر کرده. این هم امداد غیبی این خاطره بود.
*راوی: میثم نجفی


:: موضوعات مرتبط: شهدا , ,
:: برچسب‌ها: خاطره ، میثم نجفی ، مشرق ، خیار ، نمک ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 10 مهر 1395
نظرات ()
«رهبر کوچک» و جمله امام خمینی(ره) درباره شهید فهمیده مجدداً به کتاب پایه ششم بازگشت

رسانه‌های آمریکایی گزارش دادند وزارت خارجه این کشور در سال‌های پس از انقلاب اسلامی ایران و قطع روابط ۲ کشور، ساختمان‌های ایران را در خاک آمریکا اجاره داده است.

 

درس پانزدهم کتاب هدیه‌های آسمانی پایه ششم در سال‌های گذشته با عنوان رهبران کوچک به معرفی شهدایی همچون حسین فهمیده، بهنام محمدی، مهدی باکری، ابراهیم همت و... می‌پرداخت.
این درس با معرفی شهید حسین فهمیده به دانش‌آموزان به جمله معروف امام خمینی(ره) درباره این نوجوان شهید مبنی بر اینکه «رهبر ما آن طفل 13ساله‌ای است که با قلب کوچک خود با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد» اشاره می‌کرد.
اما در تغییرات کتاب‌های درسی برای سال تحصیلی 96 ــ 95 این درس از کتاب هدیه‌های آسمانی پایه ششم حذف شد و درس سرزمین‌های همیشه سبز جایگزین آن شد. در این درس به مفاهیم دفاع مقدس، شهادت و اردوهای راهیان نور اشاره شده است اما در متن درس اشاره‌ای به شهید فهمیده و سخنان امام خمینی(ره) راجع به این نوجوان شهید نشده است.

این اقدام با انتقادات بسیاری از سوی کارشناسان و افکار عمومی جامعه همراه شد اما آموزش و پرورش در توضیحات خود اعلام کرد که شهید فهمیده از کتاب‌های درسی حذف نشده است و در کتاب فارسی پایه سوم دبستان به این شهید اشاره شده است.
دفتر تألیف کتاب‌های قرآن و معارف اسلامی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی با انتشار اطلاعیه‌ای در این رابطه اعلام کرد: درس «رهبر کوچک» با ترویج فرهنگ و ارزش‌های دینی و انقلابی افتخاری است که گروه قرآن و معارف اسلامی دفتر تألیف کتاب‌های درسی به آن می‌بالد و تعمیق و تثبیت این ارزش‌ها را همواره در کتاب‌های درسی خود پیگیری می‌کند، ارزش‌هایی نظیر احسان، ایثار، شجاعت، شهادت و شهادت‌طلبی.
شاهد مدعا نالیدن دائمی و ناامیدانه رسانه‌های استکباری از استمرار ارائه این مفاهیم در کتاب‌های تألیف شده در دهه‌های اخیر است.
بر همین اساس و در راستای این حرکت درسی به‌نام «رهبر کوچک» در کتاب هدیه‌های آسمانی پایه ششم دبستان طراحی شد که در قالب روایت داستانی راهیان نور و با اشاره به کلام امام خمینی(ره) درباره دانش‌آموز شهید محمدحسین فهمیده به ترویج فرهنگ شهادت و ارزش‌های بنیادین دفاع مقدس می‌پرداخت.
این درس در سال تحصیلی جدید به حفظ همان هدف و رویکرد مورد بازنویسی و تقویت قرار گرفت، حجم آن از شش صفحه به هشت صفحه افزایش یافت و موضوعات مانند شهدای انقلاب اسلامی (17 شهریور) ارائه وصیتنامه نوجوانی شهید برای درک بیشتر نوجوانان از فلسفه حضور همسالان آنان در جبهه و نقش سرزمین‌های شاخص و کلیدی دفاع مقدس همچون دوکوهه بر آن اضافه شد.
علاوه بر آن به موضوع تکریم خانواده‌های شهدا و دیدار مستمر رهبر معظم انقلاب با آنها که در درس قبل وجود نداشت، پرداخته شد.
این تغییرات با توجه به اینکه دانش‌آموزان در کتاب فارسی پایه سوم دبستان و در درس فداکاران با شخصیت شهید محمد حسین فهمیده و جمله تاریخی امام خمینی(ره) درباره او یعنی «رهبرمان طفل 13‌ساله است» آشنا شده بودند از تکرار این جمله صرف نظر شد و به همین دلیل عنوان درس نیز از رهبر کوچک به سرزمین‌های همیشه سبز که یادآور عرصه گسترده‌ دفاع مقدس است، تغییر یافت.
گرچه همچنان نام شهید فهمیده در این درس وجود دارد و یکی از مهمترین فعالیت‌های یادگیری عمیق و فکری کتاب به این شهید با ذکر عبارت "چه شباهت‌هایی میان رفتار حضرت قاسم(ع) در روز عاشورا و رفتار حسین فهمیده در جنگ می‌شناسید؟" اختصاص یافته است.
در این میان ناگهان تغییرات فوق که همگی در جهت حفظ هدف اصلی درس نو ارتقای و سطح تأثیرگذاری آن بود با ورود موذیانه‌ صهیونیستی و ترسیم مغرضانه دشمنان و بدخواهان ملت ایران از این موضوع، شائبه‌هایی را در اذهان دلسوزان انقلاب اسلامی و علاقمندان به آرمان‌های ارزشمند دفاع مقدس به وجود آورد.
گروه قرآن و معارف اسلامی، دفتر تألیف کتاب‌های درسی آموزش و پرورش ضمن ارج نهادن به دغدغه تمام هم‌سنگران خود در عرصه دفاع مقدس و در جهت اعلام برائت از تحلیلگران صهیونیستی به‌منظور به خاک مالیدن بینی بدخواهان و دشمنان انقلاب اسلامی، خنثی شدن نقش آنها و بسته شدن باب هرگونه سوء استفاده احتمالی اعلام می‌کند که عبارت مورد اشاره از زبان امام خمینی(ره) در درس «رهبر کوچک» در تجلیل از شهید فهمیده را مجدداً جزئی از درس حاضر تلقی می‌کند و با بازگرداندن پیشین درس در بخشنامه ویژه‌ای نحوه درج آن در کتاب درسی را به مدارس سراسر کشور ابلاغ خواهد کرد.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: «رهبر کوچک-جمله امام خمینی(ره) -شهید فهمیده ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 8 مهر 1395
نظرات ()
همیشه می‌گفت ‌" از قافله شهدا جامانده‌ام"

فرزند شهید مدافع حرم، مرتضی ترابی کمال با بیان "وجود پدرم سرشار از عشق به شهادت و ارادت به حضرت زینب(س) بود" گفت: مهم‌ترین دغدغه ایشان کمک به دیگران و نسبت به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بسیار حساس بود.

از ابتدای خلقت تا کنون مهری وجود دارد که در بین آدمیان جنسش، فهمش و وسعتش با همه محبت‌های عالم فرق داشته و اصلاً دنیایی است رنگارنگ که تا خداوند مصلحت نداند به کسی توفیق تجربه کردنش را عنایت نمی‌کند. قصه محبت دخترها به پدرهایشان ماجرایی است که برای دخترها از همان بدو تولد شروع شده و خاطرات روح‌بخشش تا زمان مرگشان ادامه دارد، اتفاقی که چند مدتی است نوع تجربه کردنش برای برخی از دختران سرزمین ما تفاوت کرده و حالا با شهادت پدر مدافع حرمشان، رنگ دلتنگی به خود گرفته است، دخترانی مانند فاطمه ترابی کمال فرزند شهید مرتضی ترابی کمال که چندی است در نبود پدر شهیدش رخت نوعروسی به تن کرده و پای سفره عقد نشست. این گفت‌وگو روایت پدر شهید مدافع حرمی است از نگاه دختر همیشه منتظرش.

در جامعه ما دخترها به بابایی‌بودن شهره هستند، این وضعیت در رابطه شما و پدرتان هم وجود داشت؟

بله، خوب، من فرزند آخر خانواده هستم به همین دلیل رابطه بسیار خوبی هم با پدرم داشتم ایشان هم به من لطف داشتند و چون هم‌نام حضرت زهرا(س) بودم بیش از بقیه به من احترام می‌گزاردند، محبت بین ما دوطرفه بود و برای هم احترام خاصی قائل بودیم. ایشان خصلت‌های خوب بسیاری داشتند؛ به خواندن نماز در اول وقت توجه داشتند، به فقرا و نیازمندان هم در حد توان کمک می‌کرد، ولایت‌پذیر و مطیع سرسخت ولایت بود، از طرفی پدرم اهل خدمت کردن به دیگران بود و علی‌وار زندگی می‌کرد، کم‌خوراک بود و اصلاً به مادیات دنیا اهمیت نمی‌داد، همیشه از مشکلات ما سؤال می‌کرد و احترام گزاردن به دیگران هم جزو اولویت‌های ایشان بود.

رفتار شهید ترابی در منزل چگونه بود؟ آیا با شما درباره شهادتشان حرفی زده بودند؟

برای فرزندان دخترشان احترام خاصی قائل بودند، در کارهای خانه هم به ما کمک می‌کردند یعنی ما از همان کودکی تا زمان شهادتشان شاهد محبت‌ها و خدمات ایشان به خانواده بودیم، پدرم همسر و فرزندانشان را خیلی دوست داشتند و اگر برای کسی مشکلی پیش می‌آمد سریع آن را حل می‌کردند.

از زمانی که خودم را شناختم پدر همیشه از عشق به شهادت صحبت می‌کرد. ایشان از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بود و سی سال هم در سپاه خدمت کردند به همین دلیل همیشه می‌گفت که" از قافله شهدا جا مانده‌ام. چه دسته‌گل‌هایی را از دست داده‌ایم". و ما همیشه می‌گفتیم "پدر، جنگ دیگر تمام شده" ولی ایشان در عشقی که به شهادت داشت مصمم بود.

با این ویژگی‌هایی که درباره پدرتان گفتید ایشان فرد دغدغه‌مندی بودند، درباره فعالیت‌های ایشان بگویید.

بله، واقعاً در طول این سالها مهم‌ترین دغدغه ایشان کمک به دیگران بود،کوچکترین کارش این بود که در کوچه و خیابان اگر میخی روی زمین می‌دید آن را برداشته کنار می‌گذاشت، می‌گفت خدای نکرده در پای کسی می‌رود یا اینکه ماشین کسی پنجر می‌شود، در فضای کاری هم همین‌گونه بود، بعد از بازنشستگی فرماندهی گردان بیت المقدس شهرستان بهار را پذیرفتند، کلاس‌های آموزشی را برگزار می‌کردند، البته اهل پیاده‌روی و شنا هم بودند.

چه شد که تصمیم گرفتند عازم سوریه شوند؟

از وقتی فهمید که از ایران هم برای حضور مستشاری در جبهه سوریه نیرو اعزام می‌شود دیگر دل توی دلش نبود و علی‌رغم همه علاقه‌ای که به ما داشت اما عشق به شهادت و جهاد یک لحظه از سرش بیرون نمی‌رفت، ارادت خاصی هم به حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) داشت و نسبت به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بسیار حساس بودند، این بود که شب و روز نداشت و از خدا می‌خواست هرچه زودتر راهی جبهه مقاومت شود.

با این اوصاف شما از رفتن پدر مطلع بوده و خودتان را آماده هر اتفاقی کرده بودید؟

نه اصلاً، از مدت‌ها پیش اسمش را برای اعزام نوشته بود اما به ما چیزی نگفته بود، هربار که تلویزیون از درگیری‌های سوریه گزارشی پخش می‌کرد می‌گفت "کاش من هم آنجا بودم، ان‌شاءالله خدا قسمت و روزی من هم بکند" ما هم ابتدا ساده از کنارش می‌گذشتیم ولی به‌مرور زمان جدیت این قضیه را فهمیدیم و از آنجا که پدرم فردی بسیار شجاع و نترس بود می‌دانستیم که حتماً خواسته خودش را عملی می‌کند.

درباره آخرین لحظات حضورشان در خانواده و تماس‌هایشان بگویید؟

پدرم برای رفتن به سوریه آن‌قدر ذوق و شوق داشت که وقتی به او گفتند "احتمال دارد که اعزام شوی" از دو ماه قبل ساکش را بسته بود و برای رفتن لحظه شماری می‌کرد تا اینکه عصر روز 28 آذرماه سال 94 به او اعلام شد که "فردا اعزام می‌شوی"، چشمانش چنان برقی زد که انگار دنیا را به او داده بودند، شب آخر با هم عکس گرفتیم اما پدرم چون ما را دوست داشت زیاد کنار ما نماند که مبادا وابستگی‌اش مانع رفتن بشود، ساعت پنج صبح روز 29 آذر ماه 94 ایشان از خانه خارج شد و دیگر هم بازنگشت. در سوریه هم فرمانده تیپ فاطمیون بودند و با وجود حجم کارهایشان به ما زنگ می‌زدند و احوالمان را جویا می‎شدند یعنی روزی نبود که ایشان به ما زنگ نزنند، حتی در هنگام نبرد هم با ما تماس می‎گرفت و طلب حلالیت می‎کرد.

چگونه از شهادت ایشان مطلع شدید؟

دو روز بود که پدرم تماس نگرفته بودند، البته خودش گفته بود که نبرد سختی در پیش است و ممکن است دو سه روزی تماس نگیرد؛ روز پنجشنبه پانزدهم بهمن از گلزار شهدای همدان به خانه خواهرم رفته بودیم که گوشی من زنگ خورد، دخترعمویم و بعد هم همسایه‌هایمان بودند که می‌گفتند "چرا در خانه نیستید؟" و آنها از شهادت پدرم باخبر بودند اما نمی‌توانستند به ما چیزی بگویند تا اینکه دخترعمویم این خبر را به دامادمان داد و ما دیگر دنیا روی سرمان ویران شد.

روزهای بعد از شهادت پدرتان را چگونه سپری می‌کنید؟

بسیار سخت و دردناک، دیگر دنیا برای ما رنگ و بوی سابق را ندارد و به‌نوعی لذت‌های دنیا برای ما بی‌معنا شده و تنها چیزی که این روزها ما را تسلی می‌دهد این است که پدرم برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به شهادت رسیده است.

شهادت ایشان در خانواده، فامیل و دوستانشان چه تأثیری داشته است؟

شهادت پدرم شوک بزرگی برای خانواده بود به‌گونه‌ای که علی‌رغم گذشت 5 ماه از شهادت ایشان باز هم باورمان نشده است، در بین اعضای فامیل و دوستان هم این فضا حاکم است و شهادتشان خیلی‌ها را متحول کرد و باعث شد رفتارشان را اصلاح کنند.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: از قافله شهدا جامانده‌ام" ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 8 مهر 1395
نظرات ()
ضدانقلاب‌هایی که جذب شهید کاظمی شدند
 

«جمیل صافی‌پور» از پیشمرگان کُرد و جانشین شهید ناصر کاظمی گفت: شهید کاظمی در قلب مردم جا داشت، از این رو بدون خدم و حشم در پاوه رفت و آمد می‌کرد و از گروهک‌ها هیچ باکی نداشت.

95/06/08

«جمیل صافی‌پور» یکی از پیشمرگان کُرد و مدافعان شهر پاوه در قائله 26 مرداد 1359 است که با ورود «شهید ناصر کاظمی» به شهر پاوه از سوی ایشان به مسئولیت‌های متعدد منتصب شده است. صافی‌پور از سوی شهید کاظمی به سمت‌هایی از جمله معاون فرمانداری شهر پاوه، شهردار پاوه، بخشدار مرکزی، بخشدار باینگان، بخشدار نودشه و چندین مسئولیت مختلف دیگرمنصوب شد. متن زیر حاصل گفت‌وگوی صمیانه خبرنگار ما با «جمیل صافی‌پور» دوست و همرزم شهید کاظمی در شهر پاوه است که در ادامه می‌خوانید:

***

درگیری‌های پاوه به قائله 26 مرداد 1359 ختم نشد. «شهید ناصر کاظمی» سال 59 به پاوه آمد؛ او همزمان فرماندار و فرمانده سپاه شد. تازه گروهک‌ها شروع به هدف قرار دادن شهر پاوه کرده بودند. هر روز عصرها از بالای کوه آتشکده شهر را خمپاره باران می‌کردند. شهید کاظمی به همراه تیمی از بچه‌های پاوه به کوه رفت و اکیپ خمپاره انداز را منهدم کرد.

گروهک‌ها همه شهرهای کردستان را گرفته بودند؛ تنها جای در امان مانده از دست آن‌ها شهر پاوه بود. من با حکم شهید کاظمی شهردار پاوه بودم. شب هنگام نزد شهید کاظمی رفتم و از وضعیت نوسود خبر دادم که مردم وضعیت بدی دارند. شهر در محاصره است و مردم گرسنگی می‌کشند و خیلی ناراحتند، فکری به حالشان کنید. شاید آذوقه و غذا و نانی به دستشان برسد.

فاصله پاوه تا نوسود به دلیل نامساعد بودن جاده یک ساعت و نیم بود. شهید کاظمی بدون تامل گفت: فردا به نوسود می‌روم. خواستم از این تصمیم منصرفش کنم، اما فایده نداشت. فردای آن روز خودش تک و تنها به نوسود رفت. شهید کاظمی به بچه‌های نوسود گفته بود: «جاده پاوه برای مردم نوسود باز است، هر کسی به شهر ما بیاید قدمش بر روی چشم، ما آماده پذیرایی هستیم؛ هر کسی نمی‌آید گله‌مند نباشد، او هوادار ما نیست.» این حرکت شهید کاظمی موجب شد تعداد زیادی از مردم نوسود به پاوه بیایند.

وقتی شهید کاظمی به نوسود رفت من دلهره داشتم. سعی می‌کردم نرود چون کسی از نوسود جان سالم به در نمی‌برد. شهید کاظمی با شهامت رفت و برگشت.

نوسود سقوط کرده بود و شهر به کلی دست گروهک‌های ضد انقلاب بود. حمله‌ای به فرماندهی شهید ناصر کاظمی برای تصرف گروهک‌ها در نوسود شروع شد. تعداد زیادی از پیشمرگان کُرد و پاسداران در منطقه‌ای به اسم «بیلد» هلی‌برد کردند؛ شهید کاظمی نیروهای زیادی را پیاده کرد و مقداری در منطقه پیش‌روی کردند. در همین زمان هواپیماهای عراقی وارد عمل شده، منطقه را بمباران و در جنگ دخالت کردند. شهید کاظمی همان جا زخمی شد.

منطقه نوسود خالی از نیروهای پاسدار بود. مردمی که خواهان انقلاب بودند به پاوه و سایر مناطق آمده بودند و کسانی هم که در آن‌جا بودند یا با گروهک‌ها بودند و یا راهی جز همراهی با آن‌ها نداشتند. شهید کاظمی همراه با شهید «عزت‌کریمی» یکی از بچه‌های پاوه که در همان حمله به شهادت رسید، زخمی شد. وقتی هواپیماها آمدند و تعداد زیادی از بچه‌ها به شهادت رسیدند شهید کاظمی مجبور شد تعدادی از شهدا را در روستایی از همان منطقه خاکسپاری کند.

**معجزه‎‌ای که باعث زنده ماندن شهید کاظمی شد

شهید کاظمی آن شب با یکی از بچه‌ها در منطقه مانده بود. شب از روخانه سیروان که یکی از رودخانه‌های خروشان منطقه است بدون راهنما عبور کرده بودند. خدا معجزه کرده بود علی‌رغم زخم عمیقی که داشت از رودخانه سلامت گذشته بودند. شهید کاظمی تعریف می‌کرد: «شب در کوه بودیم و تصمیم گرفتیم به پاوه بیاییم. راه افتادیم و نزدیک‌های صبح که هوا داشت روشن می‌شد، دیدیم ما تازه به بالای سر مقر گروهک‌ها رسیده‌ایم. نای راه رفتن نداشتم، به رزمنده‌ای که همراهم بود، گفتم برو شاید بتوانی نیروی کمکی بیاوری.» توکلی برگشته بود و بچه‌های ما که در روستای نجار مستقر بودند همراه او آمده بودند. در همین حین شهید کاظمی پس از کمی استراحت راه افتاده بود و در همان جایی که نشسته بود یک یاداشت جا گذاشته بود که من به طرف پاوه حرکت کردم.

شهید کاظمی خودش را به پاوه رساند و او را به بیمارستان بردیم و مورد عمل جراحی قرار گرفت. بعد از عمل به تهران رفت و یک هفته بعد برگشت. روزی که شهید کاظمی عمل شد همان روز از تخت بلند شد و اجازه نداد یک نفر زیر بغلش را بگیرد!

**آخرین حرف‌های «کاک ناصر» در فراق شهدا

یک روز در جاده نودشه مشغول جاده سازی بودیم. بولدورز کار می‌کرد و آتش ضد انقلاب هم روی جاده ساکت نمی‌شد. کاک ناصر در آن موقعیت به من گفت: «من هوس بهشت زهرا کرده‌ام؛ باید به تهران بروم. امشب به کرمانشاه می‌روم و فردا می‌خواهم بهشت زهرای تهران باشم. تو هر روز به جاده سر بزن و مواظب کار باش». جاده خیلی خطر ناک بود. توپخانه ضد انقلاب هر لحظه کار می‌کرد. شهید کاظمی رفت و 2 روز بعد برگشت. وقتی همدیگر را دیدیم، گفت: «دلم تنگ شده، همه بچه‌ها بهشت زهرا هستند غیر از من. آن‌جا فقط جای من خالی است.»

بعد از این ماجرا مدتی گذشت و شهید رجایی در سفری به پاوه آمد. سال 1360 بود که شهید کاظمی به سنندج رفت. همان جا عملیات محمدرسول الله(ص) را رهبری کرد و تعداد زیادی عراقی اسیر کردند و مقداری زیادی از خاک کشورمان را آزاد کردند.

**ضدانقلاب‌هایی که جذب شهید کاظمی شدند

کاش شهید کاظمی به خاطر هنر و خدمتی که داشت هنوز در میان ما بود. او به بچه‌های بومی احترام می‌گذاشت. همین مسئله باعث پیشرفت کارش می‌شد. کارهایی انجام می‌داد که کسی نمی‌توانست، انجام دهد. یکی از نودشه‌ای‌ها عضو گروهک‌های ضد انقلاب بود. به ما پیغام داده بود که پشیمان هستم و می‌خواهم برگردم. شهید کاظمی در جواب گفت: بیایید. وقتی برگشته بود بچه‌های پاوه در غیاب شهید کاظمی او را بازداشت کرده بودند.

معاون بخشداری نوسود به من زنگ زد و گفت به ما قول داده بودید کاری به کسانی که پشیمان هستند نداشته باشید، اما شما شخصی که آمده را بازداشت کرده‌اید. شهید کاظمی در منطقه بود. با او تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. شهید کاظمی به سپاه زنگ زد و گفت این شخص را آزاد کنید. فرمانده سپاه نوسود گفت این شخص گروهکی بوده است. شهید کاظمی گفت این شخص با پای خودش تسلیم شده او را آزاد کنید. آن‌ها قبول نکردند.

شهید کاظمی گفت: من همین الان به زندان می‌آیم و دست این آقا را می‌گیرم و همان جایی می‌برم که بوده؛ شما اگر به همراه 200 نیرو توانستید او را دستگیر کنید، مرد هستید. شهید کاظمی رفت و او را آزاد کرد و چند روز بعد به او اسلحه داد. وقتی حمله به نودشه شروع شد، در اولین قله منطقه نودشه اولین شهید همان شخص آزاد شده از سوی شهید کاظمی بود.

شهید کاظمی در قلب مردم جا داشت. او هیچ وقت محافظ نداشت و بدون هیچ خدم و حشم در پاوه رفت و آمد می‌کرد. از گروهک‌ها هیچ باکی نداشت. ساده با مردم صحبت می‌کرد؛ هر هفته در نماز جمعه با مردم بود. عادت داشت همیشه دست به محاسنش می‌کشید و فکر می‌کرد. رفتار و برخورد شهید کاظمی و شهید حدادعادل همیشه در دل و قلب بچه‌های پاوه ماند.

شهید کاظمی علاوه بر روحیه هدایتگری، جاذبه و دافعه داشت. معتقدم بچه‌هایی که سال 58 همراه انقلاب بودند هیچ ناخالصی نداشتند. همه برای انقلاب و امام(ره) آماده فداکاری بودند. شهید کاظمی در بحرانی‌ترین موقعیت به پاوه آمد. وقتی از پاوه رفت هسته‌های سپاه و بسیج مستقر شده بود.

وقتی ناصر کاظمی به شهادت رسید به تهران رفتیم. من در مراسم تشییع او صحبت کردم. به همسر ایشان گفتم: شما شهید کاظمی را نشاختید و همسر ایشان هم گفتند: «نه! من فقط 2 ماه با ایشان زندگی کردم. همه آن دو ماه هم ایشان در جبهه بود و من زمان مناسبی برای شناخت ایشان نداشتم. شما دوست و همرزم او بودید و او را خوب می‌شناسید.»



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: ضدانقلاب- شهید کاظمی ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 8 مهر 1395
نظرات ()
فرار میگ۲۳ عراقی با یک جمله انگلیسی سرلشکر ستاری
خاطره ای از تیمسار خلبان اکبر توانگریان
 

در طول جنگ تحمیلی همیشه رادار بندر و صنایع پتروشیمی ما، از اهداف مهم و استراتژیک دشمن به حساب می آمد. تقریباً هر چند روز یک بار به این اهداف حمله هوایی می شد.

یک روز، من خلبان «آلرت» (آماده) پایگاه بودم. آژیر حمله هوایی کشیده شد، بلافاصله سوار هواپیما شدم و طبق مشخصات جغرافیایی که رادار بندر شاهپور از موقعیت هواپیماهای دشمن برایم مشخص کرده بود، به پرواز درآمدم.

در آن زمان، سرگرد ستاری افسر کنترل شکاری رادار بود. او با توجه به فاصله کمی که هواپیماهای دشمن داشتند، خطر را احساس کرده بود و مرتب به من می گفت:

ـ بجنب دارند می آیند!

من کاری از دستم برنمی آمد و فقط در جواب می گفتم:

ـ با حداکثر سرعت دارم می آیم.

جناب ستاری با آگاهی از موقعیت من و هواپیماهای دشمن به این نتیجه می رسد با سرعتی که پرواز می کنم، هرگز به هواپیماهای دشمن نخواهم رسید و آن ها بمب های خودشان را خواهند زد. لذا به زبان انگلیسی در «چنل گارد» (کانالی که تمام گیرنده های موجود در هوا و زمین می توانند آن صدا را بگیرند) گفت:

ـ خوب داری می آیی، الان ده مایل با میگ۲۳ دشمن فاصله داری، قبل از اینکه به هدف برسند تو آن ها را خواهی زد.

من در لحظه اول با شنیدن صدای جناب ستاری شک کردم، چون ما در مأموریت ها مجاز نبودیم به زبان انگلیسی صحبت کنیم، ضمناً من با هواپیماهای دشمن بیش از ۳۰ مایل فاصله داشتم. حس کردم او می خواهد هواپیماهای دشمن به نحوی صدای او را بشنوند و آن ها را منحرف کند.

در جوابش به انگلیسی گفتم:

ـ بله، هواپیماهای دشمن را دارم. اولین هواپیما را روی رادار گرفته ام. فاصله ام ۹ مایل است و دارم به آن ها می رسم.

هواپیماهای دشمن که صدای من و جناب ستاری را گرفته بودند بلافاصله دور زدند و برگشتند. من به دنبالشان بودم و تا نزدیک مرز آن ها را دنبال کردم. آن روز با شگرد خوب و بجایی که نشأت گرفته از هوش و ذکاوت سرلشکر ستاری بود باعث شد هیچ آسیبی به منطقه نرسد.





:: موضوعات مرتبط: ارتش , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: سرلشکر ستاری ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 7 مهر 1395
نظرات ()
زندگی زیباست اما شهادت زیباتر

گروهی مرگ را در آغوش گرفتندو شهید شدند

و ما را مرگ در بر گرفت و مردیم...

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم،

غافل از اینکه شهادت را جز به اهل درد نمی دهند.

پس از آنها من نه از رفتن،

که از ماندن میترسم،

میترسم که مرده بمانم،

مرده بمیرم...

شهادت



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید و شهادت ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 7 مهر 1395
نظرات ()
فرمانده اصفهانی

http://jamejamonline.ir/Media/images/1391/06/31/100823190545.jpg

 ترکش

با آمدن فرمانده لشکر 25 کربلا که اصفهانی بود ، سر و صدای دوشکای عراقی

 بلند شد . 

– چه خبره اینجا ؟

- قربان بوی گز اصفهان به مشامشان رسیده است .

 

                   " شادی روح فرمانده هان شهید صلوات "



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید و شهادت ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : سه شنبه 6 مهر 1395
نظرات ()
ماکت پدر شهیدش را که دید به سوی او دوید، اما...
افسران - ماکت پدر شهیدش را که دید به سوی او دوید، اما...

فرزند خردسال شهید سامانلو در بدو ورود به غرفه شهدای مدافع حرم با ماکت تصویر پدرش روبرو می‌شود و تصور می‌کند که پدرش آمده و بالای غرفه روی بلندی ایستاده، با عجله به سمت پدر می‌دود و زمانی که پای ماکت رسید و می‌فهمد که پدرش نیست، شروع به ‌گریه کردن می‌کند.
همسر شهید سعید سامانلو متن کوتاهی را در خصوص این اتفاق نوشته که در ادامه می‌آید:
فقط قصد بازدید از نمایشگاه بود که با تمثیل پدرش روبه‌رو شد و بچه کمی هیجان‌زده شد. خدا داعشی و دشمنان اسلام را لعنت و نابود کند. ما واقعا ممنون از برگزارکنندگان چنین نمایشگاه‌هایی در سراسر کشور هستیم که ترویج فرهنگ شهید و شهادت را به نحو احسن انجام می‌دهند. محمدحسین کوچک باید با واقعیت روبه‌‌رو شود تا بفهمد دشمنان پدر قهرمانش را چه کردند؟ محمدحسین و علی خوشحال‌اند که اگر پدر فداکارشان نیست مردمی هستند که یاد آنها را زنده نگه می‌دارند.
محمدحسین بعد از رو‌به‌رو شدن با تصویر پدر آرام شد و او را نوازش کرد و بوسید و عکس‌های یادگاری قشنگی با آن گرفت. ما ممنون و سپاسگزار طراح تمثیل‌ها هستیم.
من مادر محمدحسین و علی علاوه بر همسر شهید بودن فرزند شهید نیز هستم و بیشتر از هر کسی فرزندانم را درک می‌کنم. یادم می‌آید وقتی بچه بودم زمانی دلم به درد می‌آمد که حس می‌کردم، مردمی که پدر من به خاطرشان رفته حتی یاد و خاطره او را زنده نگه نمی‌دارند.
شاید با یادآوری خاطرات پدر، اشک از چشمانم سرازیر می‌شد اما آن اشک سریع تبدیل به شعف و شادی می‌شد و می‌گفتم خدایا مواظب این مردم عزیز باش؛ پدر من که برای آسایش آنها رفت، آنها هنوز پدر مرا در خاطر دارند و یادش را زنده نگه داشته‌اند.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: ماکت -پدر شهیدش ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : سه شنبه 6 مهر 1395
نظرات ()
دفترچه گناهان یک شهید 16 ساله!!
در تفحص شهدا،

دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را مینوشت پیدا شد 

گناهان یک هفنه او اینها بود:

شنبه: بدون وضو خوابیدم.

یک شنبه: خنده بلند در جمع.

دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.

سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.

چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.

پنچشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.

جمعه: تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700.

راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد:

دارم فکر میکنم که چقدر از یه پسر شانزده ساله کوچکترم...

ما چی...

کجای کاریم 

حرفامون شده رساله توجیه المسائل

غیبت...

تو روشم میگم

تهمت...

همه میگن

دروغ... 

مصلحتی

رشوه...

شرینی

ماهواره...

شبکه های علمی

مال حرام...

پیش سه هزار میلیارد هیچه

ربا...

همه میخورن دیگه

نگاه به نامحرم...

یه نظر حلاله

موسیقی حرام...

آرامش بخش

مجلس حرام...

یه شب که هزار شب نمیشه

بخل...

اگه خدا میخواست بهش میداد

شهدا واقعا شرمنده ایم که به جای با تقوا بودن فقط شرمنده ایم....

Image result for ‫شهدا شرمنده ایم‬‎



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: دفترچه گناهان-شهید 16 ساله ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 4 مهر 1395
نظرات ()
مردان کومله!

همراه حاج احمد با لباس کردی، کنار جاده ایستاده بودیم که ماشینی به ما نزدیک شد. دونفر از افراد کومله داخل ماشین بودند.آن ها به خیال این که ماهم از خودشان هستیم ، نگه داشتند و ما را سوار کردند.                                                            

من که زبان کردی بلد بودم،شروع به صحبت با آن ها کردم و پرسیدم:از نیروهایی  که تازه از سپاه تهران اومدن چه خبر؟ یکی از آن هابا ناله گفت: چی بگم. توی اون ها کسی اومده به اسم حاج احمد متوسلیان، این بابا پدر ما رو  در اورده، از موقعی که اومده،تمام کار و کاسبی ما کساد شده، به تمام کمین های ضد کمین میزنه.عملیات هاش خانمان سوزه.

در تمام این مدت حاج احمد ساکت و آرام نشسته بود و جاده را نگاه می کرد. در یک آن وقتی فرصت را مناسب دیدم، به سرعت اسلحه را پشت سر یکی از آن ها گرفتم، آن ها باورشان نمی شد. ماشین را نگه داشتند. با کمک حاج احمد دست و پای آن ها را بستیم و حرکت کردیم. در راه خطاب به یکی از کرد ها گفتم: اگر متوسلیان رو ببینی اونو  میشناسی؟ مرد کرد گفت: نه! قیافه شو ندیدم. یک نگاه به حاج احمد انداختم و به مرد کرد گفتم : اون مردی که کنارت نشسته احمد متوسلیانه.

مرد کرد نگاهی به حاج احمد کرد حاج احمد هم در چشم او خیره شد. هنوز حاج احمد چشم از چشم او بر نداشته بود که متوجه شدیم مرد کرد شلوارش رو خیس کرده است. خنده ام گرفته بود، ماشین را نگه داشتیم و او را پیاده کردیم تا ماشین را نجس نکند.

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: مردان کومله ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 4 مهر 1395
نظرات ()
خط حزب‌الله ۵۱ | حزب‌الله پیروز است

خط حزب‌الله ۵۱ | حزب‌الله پیروز است

«جوانهایی که امروز در این کشور برای احیاء اسلام، برای اقامه‌ی دین با جد مشغول کارند، بحمدالله روزبه‌روز دارند زیاد میشوند. اینها همانهایی هستند که به فضل الهی، به حول‌وقوّه‌ی الهی، هر دشمنی از جمله آمریکا و صهیونیست را به زانو خواهند فکند.» ۹۵/۶/۳۰ 
پنجاهمین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی خبری - تبیینی خط‌ حزب‌الله در سرمقاله‌ی این هفته به سه شرط تحقق وعده‌ی بسیار نزدیک الهی با عنوان «حزب‌الله پیروز است» پرداخته است.
گزارش این شماره‌ی هفته‌نامه‌ی خط حزب‌الله نیز به روایت رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس و ایستادگی ملت ایران در کنار امام امت در آن روزهای اولیه‌ی پیروزی انقلاب اختصاص دارد.
عکس ویژه‌ی این هفته به تصویر کمتر دیده‌شده‌ی رهبر انقلاب به مناسبت بازگشایی مدارس در یکی از مدارس تهران اختصاص یافته است.
پنجاه و یکمین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی خط حزب‌الله به روح پرفتوح عالم مجاهد شهید میثم تمار از صحابی خاصه‌ی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) تقدیم می‌شود.
نسخه‌ی PDF نشریه در سه نسخه‌ی تابلوی اعلانات، A۴ جهت مطالعه و  A۳ برای چاپ و تکثیر بر روی پایگاه KHAMENEI.IR قرار گرفته است و عموم امت حزب‌الله می‌توانند آن را چاپ و در محافل انقلابی، نمازهای جمعه، هیئت‌های مذهبی و پایگاه‌های بسیج توزیع کنند.
برای دسترسی به آرشیو نشریه هم می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.
نسخه تابلو اعلانات | دریافت "خط حزب‌الله" نسخه‌ی مطالعه (A۴) | دریافت نسخه‌ی چاپ (A۳)
 


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: حزب‌الله ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 3 مهر 1395
نظرات ()
دست مصنوعی شهید تقحص شده
عکس/ دست مصنوعی شهید تقحص شده

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، شهید احمد صداقتی    در عملیات «فرمانده کل قوا» از ناحیه دست مجروح و یکی از دستانش قطع شده بود، اما با این وجود بار دیگر در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور یافت. او که فرماندهی یکی از گردان های «لشکر 14 امام حسین (ع)» را بر عهده داشت، سرانجام سال 61 در عملیات «محرم» و منطقه شرهانی به شهادت رسید و پیکرش در فروردین ماه 1392 به همراه قمقمه ای که پس از 30سال همچنان آب درونش داشت و همچنین دست مصنوعی اش تفحص شد.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: دست مصنوعی-شهید ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 31 مرداد 1395
نظرات ()
من و خودم...



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: من و خودم ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 30 مرداد 1395
نظرات ()
غیرت



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: غیرت ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 30 مرداد 1395
نظرات ()
صلوات


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: صلوات ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 30 مرداد 1395
نظرات ()
مدافعان بی بی زینب
افسران - با همین پوتین ها هم میشود پرواز کرد...پوتین شهید مدافه حرم

 

 

کلنا عباسک یا زینب (سلام الله علیها)
این ها هم خانواده دارند زن دارند بچه دارند ولی برای آرامش ما
میرند و از جانشون میگذرند 

پس حواسمون باشه که برای ایران خیلی خون ها رفته و داره میره 
یکوقت با کارهامون خونشون نشیم 

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: مدافعان ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 30 مرداد 1395
نظرات ()
نمازها و مناجات شبانه شهدا

 

اومد و بهم گفت: میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت 4 صبح بیدارش کردم ، 
تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ؛
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت ، اما نیومد ... نگرانش شدم
رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه
بهش گفتم: "مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی ، می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟"
برگشت و گفت:  " خدا شاهده من مریضم ، چشمای من مریضه ، دلم مریضه
من شانزده سالمه
چشام مریضه چون توی این شانزده سال امام زمان عج رو ندیده
دلم مریضه ، بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم
گوشام مریضه ، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ....

به یاد نمازها و مناجات شبانه شهدا



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهدا ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 23 مرداد 1395
نظرات ()
فیش حقوقی شهید

حقوق های نجومی و نامتعارف که برخی مدیران ارشد نهاد های دولتی دریافت می کنند، در همین حال و هوا انتشار این دست فیش های حقوقی در شبکه های اجتماعی، تصویری از نامه شهیدی منتشر شده، شهید ذبیح الله عالی نوشته است زمین زراعی دارم و درآمدم خوب است لطفا دوهزار تومان از حقوق ماهیانه من کسر کنید؛ چنین نگاهی در سال های دفاع مقدس پیروزی رزمندگان را منجر شد، نامه زیر نمونهٔ خوبی است برای سنجش رفتار مسئولین که امروز در ادارات و نهادهای دولتی حقوق می‌‌گیرند و عملاً ادارات دولتی را میدان مسابقه‌ای کرده‌اند برای کار کمتر و دریافتی بیشتر.

نامه لو رفته یکی از مدیران برای دریافت حقوق + عکس



گفتنی است؛ شهید ذبیح الله عالی در تابستان سال ۱۳۳۲، در روستای کردکلا بخش جویبار در خانواده‌ای کشاورز متولد شد. چون پدرش پیش از تولد او فوت کرده بود، در اواخر سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۶ در منطقه عملیاتی دهلران، گردان مسلم بن عقیل (ع) تحت فرماندهی عالی پیش قراول عملیات بود. آن‌ها از خطوط مقدم گذر کردند تا اینکه در پاسگاه چیلات در خاک عراق به محاصره نیروهای دشمن درآمدند و عالی پس از نبرد دلیرانه در تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۲ به همراه گروهی از نیرو‌هایش به شهادت رسید.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: فیش , حقوق , شهید ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 20 مرداد 1395
نظرات ()
شهید سرلشگر احمد کشوری...


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ارتش , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهدا ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 18 مرداد 1395
نظرات ()
بیشتر بیاندیشیم

بیشتر بیاندیشیم

افسران - پایان سلطه امریکا نزدیک است


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید آوینی ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 18 مرداد 1395
نظرات ()
کمی عادل باشیم

افسران - • یکـ هـفته در تــب سـووخت ... 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهید محمودکاوه , زهراکاوه ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 18 مرداد 1395
نظرات ()
شهدا شرمنده ایم...

شهدا شرمنده ایم...

افسران -


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: شهدا ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 18 مرداد 1395
نظرات ()
با حضور رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش؛پیکر پاک 2 شهید گمنام دفاع مقدس در شهرک زینبیه ارتش تشییع شد

پیکر مطهر2 شهید بی نشان دوران دفاع مقدس صبح امروز همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در شهرک مسکونی زینبیه نیروی زمینی ارتش تشییع و در یادمان شهدای این شهرک آرام گرفتند.

 

پیکر مطهر2 شهید گمنام دوران دفاع مقدس صبح امروز همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در شهرک مسکونی زینبیه نیروی زمینی ارتش تشییع و در یادمان شهدای این شهرک آرام گرفتند.

به گزارش روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در این مراسم که صبح امروز در شهرک مسکونی زینبیه نیروی زمینی ارتش برگزارشد، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد علی آل هاشم، نماینده ولی فقیه و رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش و جمعی از کارکنان و فرماندهان یکان‌های ارتش مستقر در تهران و خانواده معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران نیز حضور داشتند.

گفتنی است در این مراسم پیکر پاک 2 شهید گمنام دفاع مقدس پس از تشییع و اقامه نماز توسط توسط حجت الاسلام والمسلمین آْل هاشم در یادمان شهدای شهرک مسکونی زینبیه نیروی زمینی ارتش آرام گرفتند.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ارتش , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: ارتش جمهوري اسلامي ايران ، دفاع مقدس ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 11 مرداد 1395
نظرات ()
آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران "میکردُسرلشگر حسن " آبشناسان نامه ای به او نوشت ...
افسران - آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران

آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران میکرد، حسن نامه ای به او نوشت :

اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد بجنگد، نه اینکه با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمب باران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.

در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد !!

سال ها قبل در اسکاتلند حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود، آنجا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری سنگین و نفسگیر لشکرش را در هم کوبید و خودش را اسیر کرد.

مهرماه سال ۶۴ خبر شهادت حسن از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.

یاد و خاطره این شهید بزرگ همواره گرامی باد …

برگی زرین از زندگی سرلشگر شهید حسن آبشناسان فرمانده نیروهای ویژه هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران





:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ارتش , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: ارتش , شهید آبشناسان ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 26 تير 1395
نظرات ()
منتشر کنید تا ایرانی عزیز قهرمانان واقعی اش را بیشتر بشناسد

تقدیم به شهیدسرلشگر خلبان فریدون ذوالفقاری


او به تنهایی یک نیروی هوایی بود. من به این جمله ایمان دارم و با تمام وجود آن را می گویم مگر میشود از جنگ 8 ساله صحبت نمود و از فریدون صحبت نکرد مگر میشود صحبت از یک عملیات زمینی باشد و پای گردان شناسایی به وسط کشیده شود و از فریدون صحبتی نکرد دوست من کاش موقعیتی پیش می آمد و تو و یار دیرینه ات فانتوم شناسایی پس از سالها از آخرین پروازت روبه روی یکدیگر قرار می گرفتید آن وقت همه به نظاره می نشستند که این غول بی شاخ دم باغیرت چطور در برابر تو تعظیم میکند .
اگر به من باشد میگویم او تو را به خوبی می شناسد و هنوز به انتظار بازگشت توست در آن شیلتر های بتنی  ، دوست من فریدون هرگاه نام  H3 می آید بی اختیار یاد آن پروازت با فرسیابی قهرمان می افتم که از وسط سرزمین هزار و یک شب خود را به H3 رسانده و از موقعیت جنگنده ها بر روی زمین عکسبرداری نمودی بی اختیار می گویم خدایا فریدون شاهنامه کجا و فریدون من و این مردم سلحشور کجا ...
بغداد، آن شهر را به خاطر داری شهری که نامی ایرانی دارد و به معنای باغ خداست در زبان های قدیمی... شهری که دیگر به تاریخ پر فراز نشیبش افتخار نمیکند و فقط به روز های متعددی می نازد که در آسمانش جولان میدادی و برای خلبانان و پدافندش رجز میخواندی ...
فریدون چقدر جای تو خالیست امروز


با تشکر کهنه سرباز نیروی هوایی



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ارتش , شهدا , ,
:: برچسب‌ها: ارتش , نیروی هوایی ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 26 تير 1395
نظرات ()
راهی که ناتمام ماند

پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است

 پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند

 شهدا رفتند و ما مانده ایم .  برای جانبازان که ماندن چه کردیم ؟

برای آزادگان چه کردیم؟ برای خانواده شهدا چه کردیم ؟

 نمی دانم ما که لیاقت حضور در جبهه ها و زندگی در کنار آنها را نداشتیم آی کسانی که دم از شهدا می زنید مرد باشید و بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا نکند پشیمان و سرافکنده و روسیاه در محضرشان شویم .

شهدا را یاد کنیم . شده با ذکر یک صلوات .

بار ها از این که زنده هستم و دارم روی دم اون آدم های بزرگ بازدم می دهم از زنده بودنم

خجالت می کشم . خدایا تو خودت می دانید در دل و قلب من چه می گذرد .

در باغ شهادت را بستند



:: موضوعات مرتبط: شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : یک شنبه 13 تير 1395
نظرات ()
شهیدغریبی که پیکرش را هیچ کس تحویل نگرفت
پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمی‌شد آن را قطع کرد.
چون اگر سیم را قطع می‌کردند، سیم‌ها جمع شده و معبر منفجر می‌شد.
خبر رسید که گردان پشت سیم خاردارهای حلقوی گیر افتاده؛ از مکالمات بی‌سیم معلوم بود برادر کاوه اصرار دارند که کار زودتر شروع شود. در همین حین یک جوان به روی سیم‌های خاردار خوابید، بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید.
بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند. خارهای سیم در بدن جوان فرو رفته بود، در زیر نور منوّر کاملاً مشخص بود، قطرات خون از بدن او جاری شده بود. وقتی همه نیروها از روی بدن او عبور کردند، عملیّات آغاز شد.
در همان لحظات جوان را از روی موانع بلند کردیم، همین‌طور که خون از تمام بدن او جاری بود،
دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا تحمّل ندارم، شهادت را نصیبم کن، در همان لحظه، گلوله‌ای بر چهره نورانی او نشست.»
اهل افغانستان بود، پیکرهای شهدای عملیّات والفجر 9 به شهرستان بجستان آمد؛ تمامی شهدا توسّط خانواده‌هایشان تشییع و تدفین شدند، امّا هنوز یک شهید مانده بود. کسی برای تحویل پیکر او اقدام نکرده بود. این شهید خانواده‌اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود.
نانوا او را شناخت. مدتی در نانوایی کار می‌کرد. امام فرموده بود: «جبهه رفتن واجب کفایی است. او هم مقلّد امام بود؛ می‌گفت: اسلام مرز نمی‌شناسد، امام ولّی ماست.»
شهید رجبعلی غلامی، غربت و گمنامی خاص خودش را داشت؛ نوزده سال بیشتر نداشت. از تمام دار دنیا یک موتور داشت، آن را هم وصیت کرده بود بفروشند و به جبهه کمک کنند...
 
 
شادی روح این شهید بزرگوار صلوات
 
{ { اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم}}


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: شهید-امام-میدان مین ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 10 تير 1395
نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

منو اصلی
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
انجمن تخصصصی
ثبت نام
ورود به سایت
تماس با ما
موضوعات
فرهنگی
سیاسی
ورزشی
حوادث
اجتماعی
ارتش
سرگرمی
تصاویر
شهدا
کاریکاتور
متفرقه
خبر
طب سنتی
پزشکی
مذهبی
نظامی
فناوری
فرهنگ و هنر
سلامت
تاریخی
بین الملل
اخلاق و تربیت
بصیرت
لينك ها
رام رایگان گوشی های هواوی
اهل قلم
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
امام خامنه ای
شهدای بروجرد
پاتوق یاران
جادوی انتظار
آماده باش یاران امام زمان (عج)
هواداران امام زمان(عج)
جادوی حماسه
پاتوق پرتقالی
پاتوق نارنجی
پریز تایمر دار دیجیتال

ارسال لینک
مطالب تصادفی
گرانترین بازیکن پرسپولیس در تهران ناز کرده!
از پلکان حرام نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید
چهار انگیزه تل‌آویو از تجاوز به خاک سوریه @
ساخت ناو موشک انداز پیکان در ابعاد اصلی در استان سمنان
جریمه‌ تخلفات رانندگی از 20 شهریور پیامک می‌شود
رژه موشک‌های بالستیک / راکت‌اندازهای فجر، سامانه‎های راداری، موشک‎های کلاس قدر F و H ارتش و سپاه+تص
سردار"حسین همدانی"کیست؟ +تصاویر
اثرات ماهواره بر خانواده و جامعه/ کاریکاتور
تصاویر مذهیی
جملات
مطالب پربازدید
تصاویر جدید مکه مکرمه+داخل کعبه [ 6786 ]
بخش های جدا شده از سرزمین ایران در سه قرن اخیر [ 5982 ]
۶ قانون ست کردن رنگ ها در دکوراسیون منزل! [ 4641 ]
تصاویر/رزمایش موشکی نیروی زمینی ارتش [ 4537 ]
شگفت انگیز ترین و زیباترین کوچه درختی های دنیا + عکس ها [ 3074 ]
عکس های زیبا و دیدنی از ایران ما [ 2271 ]
آمار شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران [ 2250 ]
نقاشی با خودکار [ 2048 ]
تصاویر معلمان و دانش آموزان قدیم [ 1932 ]
قبله اول مسلمین کجاست؟ [ 1908 ]
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دوستان همراه و آدرس hekmat1390.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






پشتیبانی

RSS

Powered By
loxblog.Com

نیروی دریایی مقتدرتر از قبل ماموریت‌های محوله را انجام خواهد داد
پیام تسلیت فرمانده ستاد نیروی دریایی ارتش پاکستان برای حادثه شناور کنارک
اگر امیرالمؤمنین (ع) از زمان شهادت باخبر بودند چرا به مسجد رفتند؟
روز هفدهم عملیات بیت‌المقدس؛ بمباران اسکله‌های نفتی البکر و الامیه + تصاویر
خدمت سربازی فرصت طلایی برای نسل جوان
پیام تسلیت فرمانده معظم کل قوا درپی شهادت جمعی از پرسنل نیروی دریایی ارتش
بهبودی شرایط بالینی بیماران کرونایی در بیمارستان هاجر
نگاهی به انتخاب شعارهای ۲۱ سال اخیر رهبر انقلاب
فرار ملکه انگلیس از مرگ کرونایی به یک قلعه+ عکس
سامانه دفاع بیولوژیکی قائم نهاجا رونمایی شد
ناوشکن‌های نداجا؛ نماد صلابت ایران در دریا‌های آزاد
برپایی بیمارستان ۵۰ تختخوابی سیار نیروی زمینی در قم
تولید روزانه یک هزار قطعه ماسک بهداشتی توسط پادگان ابوذر ارتش در سرپل‌ذهاب
دعای هفتم صحیفه سجادیه؛ توصیه رهبر انقلاب برای دفع بلا
گفت و شنود/بیچاره انگلیس!
سامانه ضدهوایی ارتش؛ قاتل موشک‌های کروزو پهپادهای مهاجم دشمن+تصاویر
تولید روزانه یک هزار قطعه ماسک بهداشتی توسط پادگان ابوذر ارتش در سرپل‌ذهاب
لو رفتن موضوع استفاده سربازان سعودی از «پوشک» در جنگ با یمن!
کشته اعتراضات بنزینی، تروریست داعشی از آب درآمد! + تصاویر
دفاع مقدس جلوه ای از مدیریت جهادی بود
تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به عشق جانان- دوستان همراه مي باشد.
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.