|
|
|
تقدیم به شهیدسرلشگر خلبان فریدون ذوالفقاری
او به تنهایی یک نیروی هوایی بود. من به این جمله ایمان دارم و با تمام وجود آن را می گویم مگر میشود از جنگ 8 ساله صحبت نمود و از فریدون صحبت نکرد مگر میشود صحبت از یک عملیات زمینی باشد و پای گردان شناسایی به وسط کشیده شود و از فریدون صحبتی نکرد دوست من کاش موقعیتی پیش می آمد و تو و یار دیرینه ات فانتوم شناسایی پس از سالها از آخرین پروازت روبه روی یکدیگر قرار می گرفتید آن وقت همه به نظاره می نشستند که این غول بی شاخ دم باغیرت چطور در برابر تو تعظیم میکند . اگر به من باشد میگویم او تو را به خوبی می شناسد و هنوز به انتظار بازگشت توست در آن شیلتر های بتنی ، دوست من فریدون هرگاه نام H3 می آید بی اختیار یاد آن پروازت با فرسیابی قهرمان می افتم که از وسط سرزمین هزار و یک شب خود را به H3 رسانده و از موقعیت جنگنده ها بر روی زمین عکسبرداری نمودی بی اختیار می گویم خدایا فریدون شاهنامه کجا و فریدون من و این مردم سلحشور کجا ... بغداد، آن شهر را به خاطر داری شهری که نامی ایرانی دارد و به معنای باغ خداست در زبان های قدیمی... شهری که دیگر به تاریخ پر فراز نشیبش افتخار نمیکند و فقط به روز های متعددی می نازد که در آسمانش جولان میدادی و برای خلبانان و پدافندش رجز میخواندی ... فریدون چقدر جای تو خالیست امروز
با تشکر کهنه سرباز نیروی هوایی
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
ارتش ,
شهدا ,
,
:: برچسبها:
ارتش , نیروی هوایی ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 26 تير 1395
|
|
حضرت فرمودند: میرزا ابوالفضل این همه جمعیت را که
می بینی به جمکران آمده اند ، یک نفر به خاطر من نیامده است
یکی می گوید : آقا جان خانه می خواهم
یکی می گوید : آقا جان لانه می خواهم
یکی می گوید : آقا جان دانه می خواهم
یکی می گوید : زن می خواهم
یکی می گوید : پول می خواهم
یکی می گوید : مریضم
یکی نیست بیاید و بگوید : آقا جان دلم تنگ شده، من آمده ام
تو را صدا بزنم، فقط تورا می خواهم
رسم شیعه اینگونه است؟؟؟؟
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
غربت ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 24 تير 1395
|
|
دلم به «مستحبی» خوش است که جوابش «واجب» است...
السلام علیک یا بقیة الله فی الارض
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
سلام مولایم ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 24 تير 1395
|
|
ظهور نزدیک است .
سهم شما تنها ترک یه معصیت....
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
ترک گناه ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 24 تير 1395
|
|
از این اندوهناکم که سرپرستی حکومت این امت به دست بی خردان و نابکاران افتد، بیت المال را به انحصار در آورند، آزادی بندگان خدا را سلب کنند و آنها را بنده خویش سازند، با صالحان نبرد کنند و فاسقان را هم دستان خود قرار دهند.
نهج البلاغه نامه ی 62
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
امام علی (ع) ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 23 تير 1395
|
|
حکایت بهلول و آب انگور مجموعه: شهر حکایت روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟.... بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
حکایت ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 21 تير 1395
|
|
خدایا
صدای افکار
دیگران واطرافیانم را خاموش کن،
"تاصدای
تو را بشنوم
آن قدر
غرق در قضاوت هستن
که
فراموش کرده اند
قاضی تویی...
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
نیایش ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 21 تير 1395
|
|
چون امام علی(ع) وارد کوفه شد، گفتندش: کجا فرود میآیی؟ آیا به قصر حکومتی میروی؟ فرمود: نه! ولی در رُحْبه (میدان شهر و توقفگاه عمومی) توقّفی خواهم داشت. چون خستگیاش درآمد، به وی گفتند: در کدام قصر حکومتی اقامت میکنی؟ گفت: «قَصْرُ الْخَبَالِ لاَ تُنْزِلُونِیهِ.» مرا در کاخ تباهی اقامت مدهید. سپس در خانه [خواهرزادهاش] جَعْدةبن هُبَیْره مَخْزومی منزل کرد.
:خوی کاخ نشینی مسئولین=سرطان بدخیم انقلاب! و این سرطان بدخیم از طریق رانت خواری های ویژه و فیشهای نجومی خودش را نمایان
شده است هوشیاران انقلاب بهوش باشند بنظر میرسد بدلیل غفلت بخشی از انقلاب در دست نا اهل افتاده است
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
,
:: برچسبها:
کاخ تباهی ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 21 تير 1395
|
|
من کارهای خود را به او واگذار مینمایم تا مرا از هر بدی مصون بدارد و
او بحال بندگان بینا و آگاه است
(سوره غافر آیه 44)
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
توکل-خدا ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 19 تير 1395
|
|
خدایا
مارو ببخش که در کار خیر یا جار زدیم یا جا زدیم.
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم . . .
همیشه به کسی تکیه کنید که به کسی تکیه نکرده باشد
و او کسی نیست غیر از خدا . . .
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند و خدا را نمی شناسند
بواسطه آشنایی با تو ، با خدا آشنا شوند . . .
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
پیام ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 19 تير 1395
|
|
در سال 2008 و در پرواز فرانسه به هلند ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎه ﻭ دو ساله ، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ .
ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎه ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!!
ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ . ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎه ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻢ .
ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺟﺎﺯه ﺑﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﻜﺮ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻟﻴﺴﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻢ . ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑرﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ...
ﻭﻟﻰ به هرحال ﺑﺎ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ میکنم . بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺷﺮﻛﺖهای ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺋﻰ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺍﺯ قسمت ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺴﺖ .
ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﻰ ﺷﻌﻮﺭ، ﻳﻚ ﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ !!
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﺮﺩه ﺍﻧﺪ.
به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود . ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺑﻰ ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻤﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎه ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎﻯ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﺍﮔﺮ ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺮ ﺭﻓﺎه ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻢ...
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺍﺻﻼ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎنی و درستی نیست ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﺑﻰ ﺷﻌﻮﺭ ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ!!
بعد ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﻯ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻭ ﺁﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ که نامش (دنیس گورالیدو) بود ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳِﻤﺖ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ.
هنوز هم که در سال 2016 هستیم لوحهای تقدیر و سپاس از او در دیواره های دفتر کارش خودنمایی میکند.
ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ ﺁﺭﺯﻭﺳﺖ...
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪه "ﺷﻮﻧﺪ ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪه " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...!!!
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
فرهنگ و هنر ,
بین الملل ,
,
:: برچسبها:
نژاد پرستی ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 19 تير 1395
|
|
علامه جعفری می گوید :فردی برای من تعریف میکرد که: تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم یا امام رضا دلم میخواد تو این سفر خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی .نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم.وارد صحن که شدم خانوممو گم کردم اینور بگرد،اونور بگرد،یه دفعه دیدم داره میره .خودمو رسوندم بهش و از پشت سر زدم بهش که کجایی؟ روشو که برگردوند دیدم زن من نیست.بلافاصله بهم گفت :*خیلی خری*حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه؛ زنه که دید انگار دست بردار نیستم و دارم نگاش میکنم گفتش:
نه فقط خودت، بلکه پدر و مادر و جد و ابادت هم خرن.
علامه میگوید این داستان را برای شهید مطهری تعریف کردم تا بیست دقیقه می خندید.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
علامه- خاطره طنز ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 19 تير 1395
|
|
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
سیاسی ,
,
:: برچسبها:
حجاب ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : سه شنبه 15 تير 1395
|
|
هی گنه کردیم و گفتیم خدا میبخشد ...
عذر آوردیم و گفتیم خدا می بخشد...
آخر این بخشش و عفو و کرامت تا کی...!
او رحیم است ولی ننگ و خیانت تا کی؟
بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست ...
ای مردم به خدا روز حسابی هم هست ...
زندگی در گذر است...
زندگی یک سفر است ...
آدمی همسفر است ...
آنچه می ماند از او راه و رسم سفر است ...
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
بنده گنهکار ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 10 تير 1395
|
|
کسی که دربارۀ پول و دستمزدش زیاد اصرار نمی کند و خیال می کند دیگران انصافدارند،
احمق نیست، مناعت طبع دارد.
کسی که به موقع می آید و برای با کلاس بودن، عده ای را منتظر نمی گذارد،
احمق نیست، منظم و محترم است.
کسی که به دیگران اعتماد می کند و آنها را به خانه اش راه می دهد و صمیمانه و دوستانه رفتار می
کند،
احمق نیست، متواضع و مهربان است.
کسی که برای حل مشکلات دیگران به آنها پول قرض می دهد یا ضامن وام آنها می شود و به دروغ نمی گوید که ندارم و گرفتارم،
احمق نیست. کریم و جوانمرد است.
کسی که از معایب و کاستی های دیگران، درمی گذرد و بدی ها را نادیده می گیرد،
احمق نیست. شریف است.
كسی كه در مقابل بی ادبی و بی شخصیتی دیگران با تواضع و محترمانه صحبت می كند و مانند آنها توهین و بددهنی نمی كند،
احمق نیست. مودب و باشخصیت است...
"انسان بودن هزینه سنگینی دارد"
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
نصیحت ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 10 تير 1395
|
|
پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمیشد آن را قطع کرد.
چون اگر سیم را قطع میکردند، سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد.
خبر رسید که گردان پشت سیم خاردارهای حلقوی گیر افتاده؛ از مکالمات بیسیم معلوم بود برادر کاوه اصرار دارند که کار زودتر شروع شود. در همین حین یک جوان به روی سیمهای خاردار خوابید، بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید.
بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند. خارهای سیم در بدن جوان فرو رفته بود، در زیر نور منوّر کاملاً مشخص بود، قطرات خون از بدن او جاری شده بود. وقتی همه نیروها از روی بدن او عبور کردند، عملیّات آغاز شد.
در همان لحظات جوان را از روی موانع بلند کردیم، همینطور که خون از تمام بدن او جاری بود،
دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا تحمّل ندارم، شهادت را نصیبم کن، در همان لحظه، گلولهای بر چهره نورانی او نشست.»
اهل افغانستان بود، پیکرهای شهدای عملیّات والفجر 9 به شهرستان بجستان آمد؛ تمامی شهدا توسّط خانوادههایشان تشییع و تدفین شدند، امّا هنوز یک شهید مانده بود. کسی برای تحویل پیکر او اقدام نکرده بود. این شهید خانوادهاش را در جنگ افغانستان از دست داده بود.
نانوا او را شناخت. مدتی در نانوایی کار میکرد. امام فرموده بود: «جبهه رفتن واجب کفایی است. او هم مقلّد امام بود؛ میگفت: اسلام مرز نمیشناسد، امام ولّی ماست.»
شهید رجبعلی غلامی، غربت و گمنامی خاص خودش را داشت؛ نوزده سال بیشتر نداشت. از تمام دار دنیا یک موتور داشت، آن را هم وصیت کرده بود بفروشند و به جبهه کمک کنند...
شادی روح این شهید بزرگوار صلوات
{ { اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم}}
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
شهدا ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
شهید-امام-میدان مین ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 10 تير 1395
|
|
به هر آسمان ِ زلالی مشكوك است
گنجشكی
كه سر به شیشه ی پنجره
كوفته بود ِ.
این روزها نامردانی که نقاب مردانگی به چهره خود زدند ، اعتماد را نابود کرد...
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
اعتماد-مردانگی ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 10 تير 1395
|
|
تو همان جرعه ی آبی که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند...
« محمد شیخی »
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
شعر ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 5 تير 1395
|
|
ازفکرگناه پاک بودن عشق است
ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیرقدم تو خاک بودن عشق است
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
یا مهدی ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 5 تير 1395
|
|
یک پزشک با انتشار عکس عجیب از یک نوزاد، شگفتی کاربران را در شبکههای اجتماعی برانگیخت.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
تصاویر ,
,
:: برچسبها:
نوزاد , افطار ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 5 تير 1395
|
|
حجت الاسلام قرائتی:
نماز شب اینجوریه:
1) چهارتا نماز دورکعتی می خونی بدون سوره(یعنی بعد از حمد می ری رکوع و سوره اضافه نمی خونی) به نیت «نافله شب»؛
2) دو رکعت نماز بدون سوره می خونی به نیت نماز «شَفع»؛
3) یه رکعت نماز بدون سوره هم می خونی به رکعت نماز «وَتر»
- یه جور دیگه هم هست که یه مقدار طولانی تره اما خوب شتری که خار میخوره گردنش رو دراز می کنه (البته حدود پنج شش دقیقه کل نماز طولانی تر می شه نه بیشتر)؛ ذکر بیشتر مساوی با ثواب بیشتر:
1) چهارتا نماز دورکعتی می خونی با سوره به نیت «نافله شب»؛
2) دورکعت نماز می خونی به نیت نماز «شَفع»؛ بهتره تو رکعت اول بعد از حمد سوره ناس و تو رکعت دوم بعد از حمد سوره فلق رو بخونین؛
3) یه رکعت نماز می خونی به نیت نماز «وَتر»، بعد از حمد سه مرتبه سوره توحید و یه مرتبه سوره ناس و یه مرتبه سوره فلق رو می خونی؛ بعد می ری به قنوت و در قنوت می خونی « اَللهُمَّ اَغفـِر للمُؤمِنینَ وَالمُؤمِنات وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِمات اَلاَحیاء ِ مـِنهُم والاَموات»؛ بعد می ری رکوع و بعد هم سجده و تشهد و سلام.
التماس دعـــــــــــــــــــا
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
نماز شب , سید علی قاضی ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 5 تير 1395
|
|
یکی از آقایان، پایین یک شعری خواندند که مضمونش این بود که اگر شمشیر بکشید، سینههایی که بیایند در جلوی شما بِایستند و در مقابل دشمنان شما سینه سپر کنند [زیاد است]، من گفتم من شمشیر را کشیدم، مشغولیم، ما از چپ و راست داریم میزنیم؛ اینجوری نیست؛ منتها نوع شمشیرِ امروز و نوع میدانِ امروز با نوع میدانِ آن سالهای اوّل تفاوت دارد؛ ما در جنگِ نرمیم؛ در جنگِ سیاسی هستیم، در جنگِ فرهنگی هستیم، در جنگِ امنیّتی و نفوذی هستیم؛ فکرها و ارادهها دارند با هم میجنگند.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
شمشیر , امام خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 5 تير 1395
|
|
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 27 خرداد 1395
|
|
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 27 خرداد 1395
|
|
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 26 خرداد 1395
|
|
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 26 خرداد 1395
|
|
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 26 خرداد 1395
|
|
دین چیست ؟
با تبسم فرمود :
خلق نیکو
چند بار دیگر پرسید و پاسخ همان خلق نیکو بود .
گفتند :
کسی روز به روزه مشغول است و شب به نماز ، ولی مردم را با زبانش آزرده خاطر می کند .
فرمودند :
جهنم جایگاه اوست .
تا به حال شنیدید که بگویند :
وای به حال کسانی که خلقشان نیکوست ؟
اما بسیار این جمله را شنیدید که :
وای بر نمازگزاران
استاد فرمودند :
رحمان و رحیم دو باغ هستند .
چگونه خدا را به این اوصاف می خوانید و خود نه رحمانید و نه رحیم .
جهان از تنگ خلقی بر تو زندان است پر وحشت
وگرنه یوسفستان است اگر خلق حسن داری
(صائب تبریزی)
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
فرهنگ و هنر ,
,
:: برچسبها:
خلق- نیکو ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 20 خرداد 1395
|
|
پای سفره افطار
خدا می گوید
"خب ،روزه دارها
حالا وقتش شده
بخواهید از من؟
درخواست کنید"
یکی می گوید "آن خرما را بده"
دیگری شیر و
آن دیگری ظرف آش را...
کسی اصلا حواسش به خدا نیست!!
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
ماه میهمانی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 20 خرداد 1395
|
|
اشتباهاتم را دوست دارم
آنها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفته ام....
نتیجه اش را هر چه باشد میپذیرم
اشتباهاتم را گردن کسی نمی اندازم....
میپذیرم که انسانم و اشتباه میکنم....
نه فرشته ام و نه شیطان!و نه انسان کامل!
وقتی زمین میخورم، بلند میشوم خودم را میتکانم و ادامه میدهم
اشتباهاتم را دوست دارم چون
آنها حباب شیشه ای غرورم را میشکنند...
هر زمان به اشتباهاتم پی بردم بزرگتر شده ام
اشتباهاتم را دوست دارم
آنها گران ترین تجربه هایم هستند ،چراکه برایشان هزینه گزافی پرداخته ام
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
اشتباهات ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 17 خرداد 1395
|
|
واکنش شهاب حسینی به توهین های ضدانقلاب
|
|
شهاب حسینی بازیگر سینما و تلویزیون در خصوص جنگ روانی که علیه تقدیم جایزهاش به ساحت مقدس امام زمان(عج) به راه افتاده است، گفت: کوچکترین اهمیتی به این موضوعات نمیدهم؛ اگر خداوند بخواهد آتش خشم و غضب و حسد تبدیل به گلستان میشود، همانگونه که برای ابراهیم شد.
وی در ادامه بیان کرد: نه تایید این افراد من را خوشحال و نه تکذیبشان من را ناراحت میکند.
پس از دریافت نخل طلای کن توسط شهاب حسینی بازیگر سینما و تلویزیون ایران، این هنرمند متعهد در نشست خبری فیلم فروشنده این جایزه را به ساحت مقدس امام زمان(عج) تقدیم کرد.
حسینی در این نشست گفت: به خاطر همزمان دریافت شدن جایزه کن با شب میلاد امام زمان (عج)، این جایزه را با کمال احترام و افتخار به آستان مقدس حضرت صاحب الزمان در جمکران تقدیم میکنم .
این سخن شهاب حسینی در رسانه ها بازتاب های مختلفی داشت. اکثر مردم دین دار ایران اسلامی از این اقدام تمجید کرده و این کار را برازنده هنرمندی متعهد دانستند.
اما جریان ضد انقلاب مانند همیشه که از هر فرصتی در جهت تخریب انقلاب اسلامی و هنرمندان متعهد به اسلام ناب محمدی استفاده می کند؛ ایجاد جنگ روانی بر علیه این اقدام شهاب حسینی را آغاز کرده است.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
فرهنگ و هنر ,
,
:: برچسبها:
قدرت نرم , شهاب حسینی , کن ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 17 خرداد 1395
|
|
از خردمندی پرسیدند: چگونه توانستی زندگی خود را بر پاکی بنا کنی؟ چرا اینقدر آرامی؟چه چیزی سبب می شود که هیچگاه خسته نشوی؟ چگونه است که دچار وسوسه نمیشوی؟
گفت: بعد از سالها مطالعه و تجربه، زندگی خود را بر این 5 اصل بنا کردم:
1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم.
2-دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم.
3-دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم.
4-دانستم نه نیکی و نه بدی گم نمیشوند هر نیکی و هر بدی سرانجام به سوی صاحب او باز خواهد گشت پس بر خود افزودم و از بدی دوری گزیدم.
5-هر روز این 4 اصل را به خود یادآوری میکنم.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
حکایت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 13 خرداد 1395
|
|
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨﻢ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯﺁﻥ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﻨﻢ
ﮐﻮ ﻣﺮﺍﺩﯼ، ﻣﺮﺷﺪﯼ ﯾﺎ ﺧﻀﺮِ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ
ﻫﻤﭽﻮ ﻣﻮﺳﯽ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮﺵ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻢ
ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻡ ﻣﻦ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻧﺨﻮﺭﺩ
ﻣﯽ ﺭﺳﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺖ ﮐﻨﻢ
ﺗﺮﺳﻢ ﺁﺧﺮ ﻣﺜﻞ ﺩﻝ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﻢ ...
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
اشعار ماندگار ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 13 خرداد 1395
|
|
روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم؟ حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد. دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت. از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است، اما دروغ درلبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود..
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
حقیقت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 13 خرداد 1395
|
|
توکل بر خدایت کن کفایت میکند حتما
اگر خالص شوی با او صدایت میکند حتما
اگر بیهوده رنجیدی از این دنیای بی رحمی
به درگاهش قناعت کن, عنایت میکند حتما
دلت درمانده میمیرد, اگر غافل شوی از او
به هر وقتی صدایش کن حمایت میکند حتما
خطا گر میروی گاهی, به خلوت توبه کن با او
گناهت ساده میبخشد, رهایت میکند حتما
به لطفش شک نکن گاهی, اگر دنیا حقیرت کرد
تو رسم بندگی آموز, حمایت میکند حتما
اگر غمگین اگر شادی, خدایی را پرستش کن
که هر دم بهترینها را, عطایت میکند حتما
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
توکل ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : پنج شنبه 13 خرداد 1395
|
|
دختری یک تبلت خریده بود.
پدرش وقتی تبلت را دید پرسید:
وقتی آنرا خریدی اولین
کاری که کردی چی بود؟
دختر گفت: روی صفحه اش را
با برچسب ضدخش پوشاندم
و یک کاور هم برای جلدش خریدم.
پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟
دختر: نه!
پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟
دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم.
پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟
دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم.
پدر: کاور که کشیدی، تبلتت زشت شد؟
دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه.
پدر نگاه به چهره دخترش انداخت و فقط گفت:
"حجاب" یعنی همین دخترم
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
حجاب ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395
|
|
در شهر بودم دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود :
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
اما دریغ ؛ هیچکس دنبال خدا نبود و خدا به دنبال همه
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
خدا ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395
|
|
دعایی زیبا از بابا طاهر :
خدایا دانشی ده؛ غم نگیرم
بده آرامشی؛ ماتم نگیرم
خدایا از شهامت بی نصیبم
شهامت ده که آرامش بگیرم
خدایا؛ این تفاوت بر من آموز
که در گمراهی مطلق نمیرم
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
نیایش ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395
|
|
مجلس میهمانی بود......
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.....
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.....
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.....
مواظب قضاوتهایمان باشیم....
چه زیبا گفت دكتر شریعتی:
برای کسی که میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای کسی که نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند
عذاب می دهند
مهم نیست که چه "مدرکی" دارید
مهم اینه که چه "درکی" دارید..
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
قضاوت ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : شنبه 8 خرداد 1395
|
|
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
,
:: برچسبها:
مردم ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : دو شنبه 3 خرداد 1395
|
|
|
|
|
|
|